فرهنگ امروز/زهرا رستگار: یکی از مهمترین مشکلاتی که علوم انسانی را در کشور ما آسیب پذیر نموده است، ارتباط آن با فضای کار و کسب در جامعه است. به نظر می رسد در کشور ما علوم انسانی، تنها برای زینت کتابخانه ها تولید می شود! اینکه این نگاه به چه اندازه با واقعیت های فضای علمی کشور صحیح است و در صورت تطبیق چگونه می توان از این فضا جدا شد، ما را بر آن داشت که به سراغ یکی از اساتید علوم انسانی برویم. دکتر سید رحیم ابوالحسنی عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران است. آنچه می خوانید مصاحبه ما با ایشان است.
به نظر شما سنجش وضعیت علمی در ایران یا معیار سنجش علم در ایران توسط چه دستگاهی صورت میگیرد؟ (البته حوزهی علوم انسانی بیشتر مدنظر است)
وضعیت علمسنجی قاعدتاً بر عهدهی سازمان سنجش و آموزش کشور است. البته هنگامی که لازم باشد، زمان جذب نیرو به درون محیط کار، باید این کار را انجام دهند؛ اما مورد مستمری وجود ندارد که علم را بسنجند. مراکز، بیشتر آموزش میدهند؛ اما علمسنجی خاصی صورت نمیگیرد. در حال کنونی بستگی به این دارد که برای چه کاری میخواهید علم را بسنجید. هر نهادی که میخواهد علم را بسنجد، روش و معیار خاص خود را دارد. امروزه برای آنکه بگوییم علم در چه جایگاهی قرار دارد، میتوانیم به مقالهها مراجعه کنیم. البته برای سنجش یک مقاله، منبع و تعداد ارجاعاتی که به آن میشود مدنظر است. هر میزانی که به یک مقاله ارجاع شده باشد، نشاندهندهی اعتبار آن مقاله است. در این زمینه میان علوم انسانی و سایر رشتهها در کشور ما تفاوت خاصی ندارد.
البته گفته میشود که مقالات آی. اس. آی برای پربار کردن بانکهای اطلاعاتی خارج از کشور به کار میرود، نظر شما در این باره چیست؟
بهرهمندی که از یک مقالهی علمی میتوان داشت بستگی به این دارد که یک کشور و یک جامعه اساساً از علوم چگونه استفاده میکند. یکی از مشکلات کشور ما این است که بخش علمی ارتباطی با نتیجهی کار ندارد؛ یعنی بخشی که علم را یاد میگیرد، یا علم را یاد میدهد یا تولید علم میکند، ارتباطی با محیط کار ندارد. جامعه متقاضی و مشتری علم نیست و سفارشی برای علم نمیدهد. جامعهی علمی نیز استفادهای از بازار نمیکند. امروز اگر مقالهای تولید میشود بر سر علاقه و اشتیاق درونی است و یا اساتید و محققین در پی انند که به مدارج عالیتری برسند، بنابراین مجبورند مقالهای تولید کنند که این مقاله باعث ارتقای آنان شود. پس هنگامی که میگوییم مقالهها به تولید علم نایل شوند، باید محیط کار و بازار متقاضی تولید علم باشد. متأسفانه در کشور ما یکی از مشکلات این است که اساساً نگاه علمی به محیط کار وجود ندارد. عدم نگاه علمی بهویژه در علوم انسانی باعث میشود که بازار کار، مشتری علم نباشد؛ مثلاً فرض کنید در حوزهی سیاست، سیاستمداران هیچگونه مشکلی را احساس نمیکنند، اگر هم احساس کنند آن را به متخصصین علوم انسانی ارجاع نمیدهند یا اگر در اقتصاد و اجتماع نیز شرایط به همین صورت باشد که علم با بازار و محیط پیوند نخورد، بنابراین جامعه علمی ارتباطی با محیط کار پیدا نمی کند.
هدف از ایجاد دانشگاه در هر کشوری متفاوت است، مثلاً هدف از دانشگاه ناپلئونی در فرانسه این بود که افرادی را برای نیروی کار تربیت کند. در کشور ما نیز دانشگاههایی مانند علمی-کاربردی، تربیت مدرس و شهید رجایی و ... هریک برای هدفی به وجود آمدند، چرا این دانشگاهها به رسالت خود عمل نکردند و مسیر سایر دانشگاهها را ادامه میدهند؟
مراکز آموزشی همانطور که مطرح کردید به دلیل فشار از درون، مشکلات علمدوستی و تولید علم بدون تناسب با محیط به وجود آمدند؛ اما نوع دیگری از علوم که در غرب به وجود آمده است و در ایران نیز از آن متأثر شدهایم، برای حل مشکلات و نیازهای اجتماعی شکل گرفته است. اساس بنیان دانشگاه مدرن در ایران بر اساس نظریهی دوم است. یعنی برای حل نیازهای بیرونی به وجود آمده است. فرض کنید جامعه نیاز اقتصادی، پزشکی، نیاز فنی و مهندسی و نیازهای علوم اجتماعی دارد. فلسفهی دانشگاه در ایران از بدو تأسیس برای تربیت فرد در محیط کار است، که همانطور که مطرح کردید به ناپلئونی معروف است. فلسفهی دانشگاه مدرن در ایران نیز همین است؛ یعنی نمیتوانیم صددرصد دانشگاه اندیشهای داشته باشیم و سپس به تولید اندیشه و نظریه بپردازیم و در جامعه آن را استفاده کنیم.
بنده معتقدم حتی دانشگاهی که برای تقاضای بیرون به وجود میآید، میتواند نظریهپردازی کند و این امر منافاتی با نظریهپردازی ندارد. اگر جامعه بهطور علمی با محیط علمی ارتباط پیدا کند این موجب نظریهپردازی میشود. نظریات جدید که در غرب ایجاد شده است، بدون ارتباط با محیط بیرون نبوده است، طبیعتاً همه در ارتباط با بیرون بودهاند. مشکل ما این است که دانشگاههای کشور با محیط بیرون پیوند ندارند. دانشگاه و بیرون دانشگاه هریک به کار خود میپردازند و با یکدیگر ارتباطی ندارند. مشکل عدم ارتباط باعث میشود که نظریهپردازی شکل نگیرد. اگر ارتباطی بین محیط و دانشگاه باشد شما نظریهپردازی خواهید داشت؛ اگر در یک جامعه روح علمی شکل بگیرد طبیعتاً اندیشهورزان و اندیشهمردانی به وجود میآیند که تولید اندیشه میکنند و جامعه، جامعهای علمی میشود. حال اگر گروههای علمی شکل نگرفته است همان دانشگاههایی که با فلسفهی ناپلئونی هم شکل گرفتهاند نیز میتوانند، تولید اندیشه کنند، این امر منافاتی با تولید اندیشه ندارد. اما بهشرطی که محیط اجتماعی با جامعه یا محیط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی با دانشگاه پیوند داشته باشد و این امر منافاتی با تولید اندیشه ندارد.
با توجه به نیازی که در کشور داریم فکر میکنید چه دانشگاهی و با چه هدفی باید در ایران ایجاد شود؟
بحث دانشگاه برای دانشگاه و علم برای علم یک بحث است و زمانی که در جامعه روح علمی شکل بگیرد، یک بحث دیگر است. وقتی که دانشگاه برای حل مسائل اجتماعی تاسیس می شود، شرط اول این است که نخبگان علمی و حاکمیت سیاسی به این عقلانیت برسند که برای حل مسائل اجتماعی باید به علم رجوع کنند. اگر دانشگاه به این امر پیوند بخورد آن دانشگاه درست و صحیح شکل میگیرد.
پیشنهاد شما برای برونرفت از این مشکل چیست؟ نظر خود را تبیین بفرمایید.
در وهلهی اول شکلگیری اراده است. اگر اراده شکل بگیرد محیط کار یا بازار، حوزهی اقتصاد و فرهنگ و تمامی حوزهها باید متقاضی علم شود. بازار باید به یک تفکر علمی نزدیک شود و مشکلات خود را به علمای آن رشته محول کند، این مرحلهی اول است. لازمهی مرحلهی دوم، تصحیح نظام آموزشی است، این نظام آموزشی بنا بر نظر متخصصین تعلیم و تربیت، متخصصین آموزش و پرورش و متخصصین آموزشی، نظام خلاقیتپرور و نظام اندیشهپرور نیست. این نظام، نظام آموزشی است که یکسری مفروضات آموزشی دارد، همچنین اشکالهای زیادی نیز به آن وارد است. البته طی تحقیقاتی که انجام شده است، اکثریت به این امر اتفاقنظر دارند.
اما اگر در مورد علوم انسانی بخواهیم صحبت کنیم، نظام آموزشی علاوه بر آنکه خلاقیتپرور و علمپرور نیست، مسئلهای این است که افراد بااستعداد و توانمند و خلاق را به سمت رشتههای فنی و تجربی هدایت میکند و افرادی که استعداد و خلاقیت دارند جذب رشتههای تجربی و فنی میشوند. طبیعتاً این افراد از حوزهی علوم انسانی دور میشوند و افرادی که از لحاظ استعداد و فعالیت توانایی کمتری دارند به سمت علوم انسانی میروند. این افراد هنگامی که از آموزش و پرورش فارغالتحصیل شدند، در دانشگاه، به سمت رشتهها علوم انسانی رفته و به دانشگاه جذب میشوند؛ بنابراین توان تولید علم نخواهند داشت که خود مسئلهی بسیار بزرگی است. اما چرا این قضیه در کشور ما رخ داده است؟ اولاً، تصوری وجود دارد که علوم انسانی علوم آسانی هستند، درحالیکه به گفتهی تمام متفکران بهویژه آگوس کنت، علوم انسانی پیچیدهترین علوم هستند.
ثانیاً، به علت اینکه بازار کار علوم اجتماعی جایگاه خود را پیدا نکرده است و افرادی که جایگاه و مناسبات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی دارند، دارای تحصیلات دانشگاهی مرتبط نیستند؛ لذا فارغالتحصیلان علوم اجتماعی و مردم و دانشجویان متوجه میشوند که مناصب اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در دست فارغالتحصیلان علوم انسانی نیست، سپس تصمیم میگیرند مهندس یا پزشک شوند. این مشکل دوم است؛ یعنی علوم انسانی از جایگاه خوبی در کشور برخوردار نیست. فرضاً در وزارت کشور باید افراد علوم انسانی و سیاسی بدانند؛ اما چند متخصص علوم اجتماعی و سیاسی و اقتصادی یا مدیریت در حوزهی کار استانداریها و بخشداری فعالیت دارند؟ در وزارت خارجه پس از سالها وزیر خارجهای بر سر کار آمده است که دارای تحصیلات مرتبط است. وزاری خارجهی گذشته تحصیلات مرتبطی با منصب خود نداشتند. چندین سال در این مملکت کسی وزیر امور خارجه بود که متخصص و پزشک اطفال بود. بهطور مثال در شورای عالی انقلاب فرهنگی چند نفر متخصص حوزهی آموزش و پرورش و فرهنگ هستند؟ غالباً مهندسی و پزشک هستند. این امر باعث میشود رغبتی برای رفتن به سمت علوم انسانی وجود نداشته باشد؛ لذا افراد بااستعداد به این سمت نمیروند.
مشکل سوم این است که نیروهایی که استعداد برتر داشتند و به سمت علوم تجربی و ریاضی رفتند مدیریت کشور را در درست میگیرند. این افراد هیچگونه شناختی از رشتهی علوم انسانی و اجتماعی ندارند؛ اما مدیریت حوزهی علوم انسانی را اداره میکنند؛ لذا این افراد اصلاً نمیتوانند با علم، دانش و علوم انسانی ارتباط برقرار کنند. این 3 نکته را در کنار هم قرار میدهیم و متوجه میشویم حوزهی علوم اجتماعی و انسانی دارای فقر استعداد برای تولید علم است؛ زیرا علم در عمل پرورده میشود و چون علوم انسانی موجود با حوزهی عمل ارتباطی ندارد، نمیتواند به تولید و خلاقیت برسد.
نظرات مخاطبان 0 2
۱۳۹۲-۱۱-۱۴ ۲۱:۳۸حسین علی 0 7
۱۳۹۲-۱۱-۱۵ ۱۸:۲۹میلاد 0 7